مرگ
هر که را خوابگه آخر مشتى خاک است ،
گو چه حاجت که به افلاک کشى ایوان را
(حافظ)
درباره مرگ انسان ها دو اندیشه وجود دارد: آنان که زنده شدن مردگان و فرا رسیدن روز قیامت را باور ندارند بر این پندار هستند که مرگ پایان زندگى بوده و با فرا رسیدن آن، جان و روح انسان نیز مى میرد و اثرى از حقیقت او باقى نمى ماند، و آنچه باقى مى ماند جسم بى جان خواهد بود که با گذشت زمان به مشتى خاک تبدیل مى گردد، چنانکه خیام نیشابورى سروده است:
مرغى دیدم نشسته بر باره طوس
در پیش نهاده کله کیکاووس
با کله همى گفت که افسوس افسوس
کو بانگ جرس ها و کجا ناله کوس
***
در کارگه کوزه گرى رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
ناگاه یکى کوزه بر آورد خروش
کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش
در برابر: اندیشه اى دیگر از گذشته اى بسیار دور وجود داشته است که مرگ را تبدیل به زندگى و کوچیدن انسان از زندگى تنگ و محدود و موقت به زندگى جاوید پر از نعمت اخروى مى داند، که در این باره در مقدمه کتاب اشاره اى شده است.
ادیان توحیدى به ویژه آیین اسلام و منابع اصیل اسلامى همانند قرآن و نهج البلاغه، مرگ را نوعى دگرگونى و تکامل زندگى دانسته، و آن را برزخ و واسطه اى میان زندگى دنیا و زندگى آخرت به شمار آورده اند، و تلاش فراوان دارند که انسان ها را به مسأله مرگ توجه بیشترى داده، و حالت غفلت از آن را از درون آنان بزدایند. و در این راستا هدف مهم تربیتى و اخلاقى را نیز دنبال نموده و به تزکیه انسان ها مى پردازند. على علیه السلام در این باره فرمود:
?- و أوصیکم بذکر الموت و اقلال الغفله عنه، و کیف غفلتکم عما لیس یغفلکم، و طمعکم فیمن لیس یمهلکم! فکفى واعظا بموتى عاینتموهم، حملوا الى قبور هم غیر راکبین، وأنزلوا فیها غیر نازلین، و کانهم لم یکونوا للدنیا عمارا، و کان الاخره لم تزل لهم دارا، أوحشوا ما کانوا یوطنون، و أطنوا ما کانوا یوحشون، و اشتغلوا بما فارقوا، و أضاعوا ما الیه انتقلوا، لا عن قبیح یستطیعون انتقالا و لا فى حسن یستطیعون ازدیادا، أنشوا بالدنیا فغرتهم، و وثقوا بها فصرعتهم. [ نهج، فیض، خ ???، صبحى، خ ???. ]
شما را به یادآورى مرگ و کاهش دادن غفلت و بى خبرى از آن سفارش مى کنم و چگونه غافل مى گردید از چیزى که شما غافل نیست، و چگونه آز مى ورزید در کسى مرگ که شما را مهلت نمى دهد؟! براى پند گرفتن شما، دیدن مرگ کسانى که آنان را دیده اید بس است، آنان بدون اینکه خود بخواهند بر آن گورها فرود آمدند، به گونه اى که گویا آنان از آباد کنندگان دنیا نبوده اند و گویا که آخرت از ازل سراى آنان بوده است، از دنیایى که آن را براى خود وطن گرفته بودند با وحشت بیرون رفتند، و در آخرتى که از آن گریزان بودند وطن گرفتند و به دنیایى که از آن جدا شدند دل بسته بودند و جایگاهى را که به آن منتقل گردیده اند تباه ساخته اند، و اکنون نه توانایى انتقال از عمل زشت و ناپسندى را دارند، و نه توانایى افزودن کار نیکى را دارا هستند، به دنیا دل بسته بودند، دنیا نیز آنان را فریب داد، و به آن اعتماد نموده بودند، و آنان را بر زمین افکند.
سروده سعدى شیرازى در این باره بى مناسبت نیست:
هر که آمد عمارتى نو ساخت
رفت و منزل به دیگرى پرداخت
وین عمارت به سر نبرد کسى
و آن اگر پخت همچنان هوسى
یار ناپایدار دوست مدار
دوستى را نشاید این غدار
خنک آن کس که گوى نیکى برد
نیک و بد چون همى بباید مرد
برگ عیشى به گور خود فرست
کس نیارد ز پس ز پیش فرست
?- واسمعوا دعوه الموت اذانکم قبل أن یدعى بکم. [ نهج، فیض، خ ???، صبحى، خ ???. ]
دعوت مرگ را پیش از آنکه به سوى آن فرا خوانده شوید، به گوش هاى خود بشنوانید!
?- وتر حلوا فقد جد بکم و استعدوا للموت فقد اظلکم و کونوا قوما صیح بهم فانتهبوا، و علموا أن الدنیا لیست لهم بدار فاستبدلوا، فان الله سبحانه لم یخلقکم عبثا، و لم یترککم سدى، و ما بین احدکم و بین الجنه أو النار الا الموت أن ینزل به. [ نهج، فیض، خ ??، صبحى، خ ??. ]
آماده سفر آخرت گردید که به شدت شما را به سوى خود بر مى انگیزاند، و آماده مرگ شوید که بر شما سایه افکنده است، و از آن دسته مردمى باشید که بر آنان بانگ زده شده که آماده سفر آخرت گردید و آگاه گردیدند، و دانستند که دنیا براى آنان سراى ماندن نیست، پس آن را به سراى جاوید آخرت مبدل نمودند دنیا را رها نموده، و به آخرت دل بستند چنین است که خداوند سبحان شما را بیهوده نیافریده و شما را مهمل و پوچ رها نگردانیده است، و میان هر یک از شما و بهشت یا دوزخ جز مرگى که بر شما فرود آید چیزى نیست.
?- ألا فاذکروا هادم اللذات و منغص الشهوات، و قاطع الأمنیات عند المساوره "المشاوره" للاءعمال القبیحه. [ نهج، فیض، خ ??، صبحى، خ ??. ]
هان اى مردم! تباه کننده لذت هاى دنیا و به هم زننده شهوت هاى دنیا و جدا کننده آرزوها را به هنگام شتاب در کارهاى زشت و یا به هنگام چنگ انداختن آن کارها به یاد آورید.
?- خطاب به فرزندش امام حسن علیه السلام نوشته است:
... و اعلم ان مالک الموت هو مالک الحیاه، و أن الخالق هو الممیت، و أن المفنى هو المعید... [ نهج، فیض و صبحى، نامه ??. ]
... و بدان اى فرزندم! که صاحب اختیار مرگ، مالک زندگى بوده و تباه کننده یعنى خداوند زنده کننده دوباره مردگان است.
?-... فوالله ما أبالى دخلت الى الموت أو خرج الموت الى... [ نهج، فیض، خ ??، صبحى، خ ??. ]
... سوگند به خداوند که مرا باکى نیست از اینکه من به سوى مرگ گام بردارم، و یا مرگ بر من در آید.
?- فان الغایه امامکم، و ان ورائکم الساعه تحدوکم، تخففوا تلحقوا، فانما ینتظر بأولکم آخرکم. [ نهج، فیض و صبحى، خ ??. ]
پس چنین است که پایان کار دنیا در برابر شما قرار گرفته است و ساعت مرگ در پى شما، شما را به سوى خود مى کشاند، در دنیا سبکبال زندگى کنید که تا به نیکان خود ملحق شوید، پس چنین است که نخستین فرد از شما انسان ها در انتظار رسیدن مردن و پیوستن آخرین فرد از شما به سر مى برد.
مقصود امام علیه السلام این است که شما نیز همانند پیشینیان خواهید مرد و از این دنیا جدا خواهید شد، و تا آن هنگام، نخستین فرد انسان در زندگى برزخى به سر خواهد برد، و از پس آن، زندگى برزخى پایان پذیرفته، و سفر دور و دراز دنیا نیز به سرانجام خود رسیده و هنگام زندگى جاوید آخرت فرا مى رسد.
و خوشا به حال آنانکه از دنیاى فانى براى سراى جاوید خود خوشه اى برگرفتند، و دنیا در نگاه آنان تنها ارزش ابزارى داشته است، از این رو از مرگ هراسان نگردیده و به استقبال آن مى شتافتند، چنانکه امیرمؤمنان علیه السلام در این باره فرمود:
?- والله لابن أبیطالب انس بالموت من الطفل بثدى امه.[ نهج، فیض و صبحى، خ ?. ]
سوگند به خداوند که دلبستگى و علاقه فرزند ابوطالب به مرگ از دلبستگى و علاقه طفل شیرخوار به پستان مادرش بیشتر است.
مواردى را که تا کنون درباره مرگ ملاحظه فرموده اید نمونه هایى از موارد فراوان از نهج البلاغه در این باره است، و حاصل آنها این است که هر چند با جدا شدن روح و روان از کالبد انسان، همه آثار و نشانه هاى حیات او از میان مى رود و با وقفه عمل تنفس و ضربان قلب، و به جسمى بى جان تبدیل مى گردد، ولى اینگونه نیست که روان او نیز نیست و معدوم گردد، بلکه با جدا شدن روح او از کالبد، به گونه اى دیگر به زندگى او تداوم بخشیده مى شود، این زندگى به جهان برزخ نامگذارى شده است که برگرفته از آیه اى از قرآن است، در آنجا که خداوند فرمود:
و من ورائهم برزخ الى یوم بیعثون... مؤمنون /???
از پس مرگ آنان، جهان برزخ قرار دارد تا روزى که دوباره برانگیخته زنده شوند.
علامه طباطبایى "ره" در این باره نوشته است:
مراد از این برزخ در آیه شریفه عالم قبر است، و آن جهانى است مثالى که انسان، پس از مرگ خود تا فرا رسیدن قیامت، در آن زندگى مى کند. [ تفسیر المیزان، ج ??. ]
سعدى شیرازى در این باره سروده است:
یا من بدنیاه اشتغل
قد غره طول الأمل
الموت یأتى بغته
والقبر صندوق العمل
اى کسى که به دنیاى خود مشغول گردیده است، آرزوهاى طولانى و دراز مدت او را فریفته است. مرگ، ناگهانى در آید. و گور، صندوق عمل انسان است.
و به دیگر سخن: هدف آفرینش انسان، در این دنیا تحقق پیدا نمى کند، و آن هنگام که مرگ فرا رسد، انسان به زندگى نوینى وارد مى شود که سرنوشت آن را خود به دست خویشتن در دنیا از پیش رقم زده است، چنان که آمدن او از زندگى جنینى به این دنیا به دست او نبوده و او در این باره گزینش و اراده و اختیارى نداشته است، بیرون رفتن او از این جهان، و وارد شدن در جهان دیگر نیز به اراده و اختیار او نخواهد بود، او سرانجام، مرگ را در آغوش خواهد گرفت و به جهان برزخ وارد خواهد شد، چه بخواهد و چه نخواهد.